مینوشتم عشق،دستم بوی شبنم میگرفت
آهِ حوای درون ، دامان آدم میگرفت
مینوشتم شعر،یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد ، مریم میگرفت
مینوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری مینویسد،عشق ماتم میگرفت
میرسیدم تا لب دریا ، نگاهم بود و موج
انتشار آبی امواج را غم میگرفت
دنباله درادامه مطلب
مینوشتم عشق،دستم بوی شبنم میگرفت
آهِ حوای درون ، دامان آدم میگرفت
مینوشتم شعر،یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد ، مریم میگرفت
مینوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری مینویسد،عشق ماتم میگرفت
میرسیدم تا لب دریا ، نگاهم بود و موج
انتشار آبی امواج را غم میگرفت
میکشیدم نقش باران روی پلک داغ باغ
میسرودم یک غزل،باران دمادم میگرفت
اثر غزل تاجبخش
عبدالحمید خدایاری -13 امرداد89-ساعت 2:33 سحر-میرآباد بمپور